واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

ستاره های مقوایی

سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ

اینجا یه منطقه سردسیر و خوب تعداد روزهای سرد خیلی بیشتر از روزهای گرم.چند سال پیش تابستون هوا یکم گرمتر از حد معمول بود (اینجا تابستون اگر طبقه هم کف باشی خیلی احتیاجی به کولر پیدا نمی کنی در طول تابستون ما ممکنه 10بار هم کولر روشن نکنیم والبته این توی خانواده های مختلف متفاوت ولی خوب اینجا خیلی خنک کلا)؛ گرمتر یعنی احتیاج بود در طول روز چند ساعت کولر روشن کنیم و همون سال به علت مصرف زیاد برق در طول روز چند ساعتی برقها قطع می شد بیشتر هم شبها.شبها که برق قطع می شد میرفتم توی حیاط.تمام مدتی که برق نبود به ستاره ها نگاه می کردم توی این جور مواقع انگار ستاره های بیشتری توی آسمون می درخشید.از وقتی بچه بودم نگاه کردن به آسمون دوست داشتم و همیشه برام پر از حس خوب بوده.امشب بعد از مدتها توی حیاط نشستم و ماه نگاه کردم؛ برگ لرزون درختها رو دیدم و بازم همه چیز قشنگ و پر از حس خوب بود.

این روزهای به چیزهایی که اطرافم نگاه میکنم و به خودم میگم چرا این همه از اطرافم غافل بودم.چیزهای زیادی هست که انقدر اونها رو دیدیم که دیدنشون عادی شده که بودنشون حس نمی کنیم.شاید عادت بدترین درد آدمها باشه.عادت می کنیم! توی کتاب دخمه میگه به چه قیمتی عادت می کنیم؟! واقعا چه قیمتی برای عادت کردن هست؟از خودم این سوال می پرسم.

 

 

پ.ن. فکر می کنم دیدن ستاره های مقوایی، دیدن آسمون توی قاب، دیدن آدمها توی عکس، دیدن گلها پشت شیشه؛ ما یا شاید من مدتی عادت کردیم که همه چیز از پشت یه قاب ببینیم.

 

میان پنجره و دیدن 

همیشه فاصله ایست

چرا نگاه نکردم؟

 

فروغ فرخزاد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۶
عارفه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی