دلم تنگ شده
شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ
همه روزها گذشت و 23ساله شده ام حتی باورش برای خودم سخت است,اماگاهی دلم برای روزهای دبیرستانم تنگ می شود البته فقط برای بعضی روزها و گرنه اگربه من باشد خیلی ازلحظات تلخ را دیگرتکرارنمی کنم هرچه باید یاد گرفته باشم گرفته ام نیاز به تکرار نیست.دلم برای روزهایی که فقط دغدغه ام کتاب خواندن و نگاه کردن به آسمان هفت رنگ پاییزودیدن دو درخت گردوی سرخیابان وتماشای برگریزانشان بود؛تنگ شده است.دلم برای یخ زدن انگشتهایم بر اثر برخوردبا بلوارهای باران خورده تنگ شده است.دلم برای بحثهایمان زنگ تفریح تنگ شده است.
دلم برای دغدغ هایم تنگ شده است،آن موقع ها می خواستیم دنیا را تغییر دهیم و عجیب فکر می کردیم شدنی است و الان که بزرگتر شده ایم اما و اگر ها و نشدن های فراوانی را به آن اضافه کرده ایم و برای انجام ندادن کاری هزار نوع فلسفه و منطق می آوریم.دلم تنگ شده برای موقعی که سه نفری کتاب سایه روشن"صادق هدایت"را در مدرسه می خواندیم و چقدر سرخوش بودیم حتی وقتی مدیر آن را از ما گرفت عین خیالمان نبود فقط ناراحت بودیم که او به صادق هدایت گفته دیوانه.بزرگ شدیم و چقدر تغییر کردیم.
من فقط دلم تنگ شده است و گرنه گذشته ای که گذشت،گذشت ای کاش ندارد.
۹۴/۰۴/۲۷