واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

درد

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۶ ق.ظ
دوم راهنمایی بودم که سردردهایم شروع شد.هم خانواده پدری و هم خانواده مادری یک ارثیه خوب دارند:میگرن عصبی. اولین باری که فهمیدم من هم ارثیه خانوادگی را دارم همان دوم راهنمایی بود مدتی بود که سر درد داشتم و علتش را نمی دانستم تا اینکه یک روز پزشکی در مورد دردهای میگرنی صحبت می کرد وقتی علائمی را که می گفت،شنیدم دیدم که من هم تمام آن علائم را دارم .با پدرم در میان گذاشتم به متخصص مغز و اعصاب که مراجعه کردیم حدسم را تایید کرد.
همون موقع هم درهای بدی را تحمل می کردم و گاهی برای آرام شدنش قرص می خوردم .بزرگتر که شدم درد بدتر شد؛چشم هایم و حتی فک و دندانهایم را هم در بر می گرفت طوری که حس میکردم یک قسمت سرم از شدت درد فلج شده است.پیش دانشگاهی که بودم به مدت یک هفته این درد با این شدت به سراغم آمد،چند روز مدرسه نرفتم و هیچ قرص و آمپول مسکنی حتی یک ذره حالم را بهتر نمی کرد آن چند روز دور از چشم بقیه به حال خودم گریه کردم.
بعد از پیش دانشگاهی بود که یکبار دیگر به دکتر مراجعه کردم ولی فایده ای نداشت جز همان قرصهای پیشگیری از سردرد؛تصمیم گرفتم نادیده اش بگیرم و با فکر مثبت دردش را کاهش دهم که خوب موثر افتاد و کمی بهتر شدم و سردردهایم محدود شده بود به چند روز قبل از دوره پریودی ام و البته مدتی که پریود بودم(پریودی من فقط به این سردرد ختم نمی شود معده درد و افسردگی را هم کنارش بگذاری حتما چیز خوبی از آب در می آید)در این مدت اصلا قرص نمی خوردم مگر زمانهایی که حوصله تحمل دردش را نداشتم آن هم قرص های ضد میگرن که با شروع سردرد می خوردم و دیگر درد ادامه پیدا نمی کرد.
از بعد از عید اما همه چی فرق کرده بیشتر هفته را سر درد دارم.گاهی حس می کنم کسی چیزی را در سرم فرو کرده است و برای آزار من آن را می چرخاند،مدتی حس میکردم که چشم چپ ام می خواهد از کاسه در بیاید و شقیقه چپ ام هم وحشتناک درد می کرد در صورتی که سمت راست سرم اصلا هیچ دردی را حس نمی کرد،فک کردم شاید به خاطر ضعیف بودن چشم هایم باشد که با مراجعه به دکتر فهمیدم حدسم درست بوده و از وقتی عینک میزنم این درد از بین رفته اما سر دردم هنوز هست.
وقتی سرم درد می کند دوست دارم سرم را روی پای کسی بگذارم و او دستش را داخل موهایم ببرد و به آرام سرم را ماساژبدهد که البته کم پیش آمده گاهی مامانم این کار را برای انجام داده و چند بار هم صبا و مریم.با این کار واقعا حس بهتری پیدا می کنم.
وقتی سرم درد می کند انگار ذهنم شلوغ است انقدر شلوغ که تحمل شلوغی های اضافه اطرافم را ندارم و همین باعث می شود زود عصبانی شوم.من در حالت عادی هم زود عصبیانی می شوم و وقتی هم که سرم درد می کندشدت تمامی احساساتم چندیدن برابر می شود.
الان که فکر می کنم آن روزها حق داشتم به حال خودم گریه کنم یک دختر بچه را چه به سردردهایی با این شدت؟؟الان هم حق دارم گریه کنم چون گاهی از این درد خسته می شوم .
از دیروز سرم وحشتناک درد می کند و چشم هایم هم به قدری درد می کند که دوست دارم از کاسه درشان بیاورم تا دردشان از بین برود ؛دیشب از شدت سر درد چرت چرت خوابیدم و هر دفعه هم خوابم برد کابوس می دیدم.کابوسهای من همگی مار دارند و دیشب هم از دست این مار مدام در حال فرار  بودم  وهر جا که می رفتم دنبالم می کرد و هردفعه که از خواب بیدار می شدم سر دردم را حس می کردم و وقتی دوباره خوابم می برد باز همان مار دنبالم بود.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۰
عارفه ...

نظرات  (۱)

ای روله عارفه...عزیز دلم:*
عشقم بیا پیش خودم تا موهات رو نوازش کنم و سرت رو ماساژ بدم.

پاسخ:
خیلی ممنون عزیزم،باشه این دفعه حتما میام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی