واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

جای خالی....

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۳۷ ب.ظ

" ناگهان چیزی را گم کرده بود که درست نمی توانست بداند چیست؟ به نام شوی بود سلوچ؛ اما به حس، چیزی دیگر.

شاید بشود گفت نمیم از خود مرگان گم شده بود؟ نمی دانست. نه دست بود و نه چشم بود و نه قلب.روحش، حس اش ، خودش گم شده بود.سقف از فراز و دیوارها از کنار او کنده شده بودند.احساسی مثل برهنه ماندن. برهنه بر یخ.دستهای او را برهنه کرده بودند. برهنه."


                                                                                                جای خالی سلوچ"محمد دولت آبادی"




یه حسی ته دلم قیلی ویلی میره. جالبه چون نمیدونم چیه اما یه چیزی در من تغییر کرده.دیروز از خودم پرسیدم دغدغه ادمها باید توی زندگی شون چی باشه؟من تا حالا چطور زندگی کردم؟از این به بعد باید چطور زندگی کنم؟دلم می خواد برای یه غریبه حرف بزنم البته یه غریبه با یه جو شعور.

اینکه من اینهمه ساکتم و حسی ندارم بنظرم باید طبیعی باشه؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۳
عارفه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی