خاطرات خون آشام
تو فیلم خاطرات خون آشام زمانی که آدمها تبدیل به خون آشام میشن؛هر احساسی که در اونها قوی بوده چندین برابر میشه.مثلا کسی که کینه توزه این کینه چند برابر میشه و حتی می تونه شخص به قتل برسونه،یا مثلا احساس عشقشون بیشتر از گذشته میشه.
اینها دارم می گم که به پریودی خانمها برسم؛ همه خانمها رو نمی دونم اما خانمهایی که من میشناسم دقیقا در زمان پریودی شون چنین حسی تجربه می کنند،کسی که در حال عادی احساس تنهایی می کنه وقتی که پریود میشه این حس چندیدن برابر میشه و حتی میشینه براش گریه میکنه و احساس بدبختی مطلق بهش دست می ده حس میکنه تمام آدمهایی که دوسش دارن اون تنها گذاشتن و دوسش ندارن هر چند لحاظ منطقی هم می دونه این حس درست نیست اما این حس انقدر شدت پیدا می کنه که منطق معنا و مفهومی براش نداره.
دخترهای اطراف من این روزها دارن احساسات بدی می گذرونن؛ احساس بدبختی و تنهایی می کنند و خسته شدن و تنها حسی که دارن فرار کردن از همه چیز و همه کسه و خودم از همه بدترم.
اوضاع همه بهم ریخته است یک شرایط مشابه با اندک تفاوت هایی در جزییات رو همه دارن تجربه می کنند.واکنشهایی که نشون میدن کاملا جدید و ترسناک.
نمیدونم چی داره اتفاق می افته و هر کدوم چطور قرار بر اون غلبه کنند اما فک می کنم بیشتر از همه من باشم که خسته شدم.خسته شدم از اینکه همیشه بخوام اوضاع درست کنم از اینکه یک حس چندیدن و چند بار تجربه میکنم از اینکه تنهایی همش بخوام فکر کنم و تصمیم بگیرم؛ دوست دارم برم یه جای دور و یکی بیاد همه چیز درست کنه و بیاد بهم بگه عارفه بیا همه چی درست کردم؛اما زهی خیال باطل؛ بازم این خودمم که باید کنترل اوضاع دستم بگیرم و همه چی سر جاش قرار بدم.
من آدم فرار کردن از زیر بار واقعیت ها نبودم و نیستم.