قتل عامِ حروفِ آخرین عبارت
در جنگ
به زخم های خود نگاه می کنیم
در صلح
به جایِ زخم های خود نگاه می کنیم.
پس کی زندگی خواهیم کرد...؟!
سیدعلی صالحی
پی نوشت: دلم شورش می خواد، دلم سرکشی می خواد.دوست دارم کاری بکنم که تا حالا نکردم یعنی حتی جرات فکر کردن بهش نداشتم شاید تاثیر اون کافه مخوفِ که با بچه ها رفتم. دلم زندگی کردن خارج از روتین می خواد. بابا من دلم کودتا می خواد تا این زندگی منقلب بشه.
آخه من کی زندگی کردم؟ من دلم هیجان می خواد.این روزها به جسارت های نداشته مون فکر می کنم، به کارهای نکرده مون. من از26 سالگی می ترسم؛ چیز عجیبی که نیست؟؟ من می ترسم 26 سالم بشه و هنوز هیچ کار مهمی برای زندگی ام نکرده باشم بعدش تکلیف چیه؟! من که سخت نمی گیرم من فقط دلم کمی زندگی می خواد.بخدا زیاد نیست.
برای حال این روزهای من باید بشیم سر فرصت گریه کنم؛ یادم نمیاد آخرین بار کی گریه کردم.شاید با یه کم گریه کمی آروم بشم و این فکرها از سرم بیافته.