واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

از الان می توانم بوی پاییز را حس کنم؛دیشب سرد بود و امروز هوا رنگ دیگری به خودش گرفته .بدن من هم تغییر کرده از امروز صبح پاهام مثل تمام پاییز و زمستون های گذشته سرد اند.

سالهای قبل پاییز برای من بوی کلاس درس و مدرسه و در سالهای اخیر بوی دانشگاه را می داد؛ دانشگاهی که برای رفتن به کلاسهاش مدام غرغر می کردم.حالا دیگر همه چی تموم شده و من امسال به عنوان معلم در کلاسهای درس حاضر می شم؛یه تغییر اساسی.من خوشحالم که تابستون تموم شده دیگه واقعا حوصله اش نداشتم.

این تغییر واقعا برای من اساسیه؛خوب اینکه تا الان حتی مدرسه من تعیین نشده و کسی این پی گیری نمی کنه برای من ترسناکه.من یه چیز دیگه رو دوست داشتم اما از تنها بودن ترسیدم ولی کاش نمی ترسیدم.از آدمها خسته شدم از حرفهای تکراری شون خسته شدم از این بلاتکلیفی خودم خسته شدم.

اما خوب پاییز داره میاد و من واقعا از این بابت خوشحالم.می تونم خش خش برگهای زیر پام حس کنم و چشمام ببندم، می تونم یخ زدن انگشتهام حس کنم، می تونم زیر بارون بچرخمو بچرخمو خیس بشم.


َُِِّّ

پ.ن. دست منو راحت بگیر که فصل بی قراریه

حافظه های ما پُر از پیام اضطراریه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۱۵
عارفه ...