واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

در طول این چهار سال هر هفته که از دانشگاه بر می گشتم تعدادی از وسایلم را درون ساکم جا می گذاشتم امروز که همه اش را خالی کردم انگار خودم هم خالی شدم.

دیگر هفته بعدی در کار نیست،ترم بعدی در کار نیست.... .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۴
عارفه ...

امشب واقعا دلم از اون رفتنها میخواد,دیگه خسته شدم از این همه حرف,حرف,حرف,حرف حرف,حرف....

کاش میشد برم یه جای خیلی دور.

من نمیدونم این روزها چمه و این همه بغض برای چیه.اما دلم میخواد برم از همون شبی که خواب  مریم دیدم بغضی توگلوم گیر کرده.

و نمیتونم گریه کنم.

بعضی چیزهای گم چقدر می تونه ادم اذیت کنه,اصلا ممکنه هیچی هم نباشه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۲
عارفه ...

زیاد پیش آمده که دلم رفتن بخواهد،رفتنی که  مقصدش را نمی دانم فقط دوست دارم از همه چیز و همه کس دور باشم.زمانهایی که دلم می گیرد و تنها با فکر کردن به رفتن است که کمی آرام می گیرم.در این مواقع تصور می کنم که در حال رفتنم.ولی حتی در تصورم هم نمی دانم کجا می خواهم بروم فقط خودم را می بینم که سرم را به شیشه ماشینی تکیه داده ام و بیرون را نگاه می کنم و تصاویر ازجلوی چشمم عبور می کنند.

وقتی آن اتفاق افتاد هم دلم می خواست بروم ولی آن موقع ها می دانستم کجا می خواهم بروم؛فقط رفتن یا نرفتنش دست من نبود حتی با خواستن من هم خدا کاری برایم نکرد.

بعضی وقتها هم چون تحمل اتفاق افتاده را ندارم دلم میخواهد بروم در واقع فرار کنم.مریم هم الان دلش رفتن می خواهد دیروز مثل رفتن من می دانست کجا ولی امروز نمی داند و فقط دلش می خواهد برود.مریم یک ماه است از خوابگاه بیرون نرفته است.حداقل خوبی خوابگاه جدیدش داشتن حیاط بزرگ و سرسبزش است ولی باز بیرون نرفتنش را توجیه نمی کند؛اینکه روزها فقط می نشیند و  سرش را به پنجره اتاقش تکیه می دهد وبیرون را تماشا می کند این کمی من را نگران می کند البته کارهای دانشگاهش را انجام می دهد ولی باز نگرانم.

پی نوشت: من فهمیده ام کسانی که زیاد از خودشان و توانایی هایشان حرف می زنند به هیچکدام عمل نمی کنند در واقع با حرف زدن زیاد می خواهند آن را به تو بباورانند.اگر آدمی خوبی هستی که نیاز به اثبات ندارد رفتارت آن را به خوبی نشان می دهد اگر هم آدم بدی هستی این دروغها روزی برملا می شود و یقه ات را می گیرد پس خودت باش و زیاد حرف نزن ، خودت باش و زیاد قول نده، خودت باش و از این خودت هیچ ترسی نداشته باش.حتی اگر فکر می کنی نقصهایی داری این طبیعی ترین ویژگی ممکن است همه آدمها که کامل نیستند یک فرد وقتی کامل است که هم نقصهایش را بپذیرد و هم خوبی هایش .این دو در کنار یک دیگر تو را کامل می کنند پس سعی نکن کس دیگری باش و آنها را بپوشانی اما سعی کن آنها را اصلاح کنی.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۹
عارفه ...

از عادات بد یا شاید هم خوب من گیر دادن به یک آهنگ و گوش کردن اون به اندازه دویست یا سیصد بار هست .همه هم از این عادت من بدشون میاد از مریم خانم بگیر تا تک تک اعضای خانواده.

اما خوب کاریش نمی شه کرد ذهن من فقط با یه آهنگ خو می گیره و اروم می شه. یعنی  واقعا با شنیدنش حس خوبی پیدا می کنم حالا اگه ده دفعه پشت سر هم باشه باز اون حس خوب دارم اینه که من حتی بعضی از آهنگهای گوشیم تا حالا نشنیدم و چند وقت یکبار هم همه رو جز یکی دوتا حذف می کنم.حالا این آهنگی که این مدت بهش گوش می دم برام تکراری شده و دلم یک آهنگ جدید می خواد اما نمی دونم چی باشه و از کدوم خواننده.آهنگی که الان گوش می دم آهنگ پایانی فیلم حرفه ای یا لئون هست  اسم آهنگ  Shape of My Heart و خواننده اش هم sting به نظر من که خیلی قشنگه بخصوص اون تیکه ساز دهنیش(البته اگه در تشخیص ساز اشتباه نکنم).

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۹
عارفه ...

از دیروز بعدازظهر دلم گرفته و حوصله هیچ کس رو ندارم (البته الان بهترم).یه چیزی روی دلم سنگینی می کنه اما خوبم.

امروز رفتیم کهمان؛منم مجهز به یک جفت دستکش آشپزخونه رفتم برای چیدن گزنه.یه جایی خوندم برای تقویت مو خیلی خوبه منم سریش شدم برم بیارم و بالاخره امروز به نتیجه رسیدم.اما موقع چیدن همش می ترسیدم فک می کردم الان یه مار از لای بوته هاش می زنه بیرون یا مثلا مارمولکی چیزی بعدش هم که کارم تموم شد و پلاستیک گره زدم یه ملخ سبز توی پلاستیک بود و جرات نکردم خودم بیارمش این بود که بابای عزیزم زحمت آوردنش تا ماشین کشیدهمش هم می گفت ملخ که توی نایلون،تو از چی می ترسی؟؟خوب پدر من،من حتی می ترسم از این فاصله نزدیک ببینمش بعد انتظار داری دستم بگیرمش؟من از حشرات(جز پشه)،بندپایان،خزندگان،دوزیستان و کلا هر موجودی که در این دسته قرار بگیره یا نگیره بدم میاد و  می ترسم.

وقتی اینترنت ندارم کلی مطلب تو ذهنم میاد برای نوشتم ولی وقتی اینترنت دارم حوصله خودمم ندارم چه برسه به نوشتن مطلب اینجا.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۸
عارفه ...

یه فکر موذی گوشه ذهنم پرسه میزنه.

دلم سکوت میخواد,دوست دارم برم یه جایی تنها باشم.قبلا انگار جسارتم بیشتر بود و در این مواقع کیفم برمیداشتم میرفتم پیش مادربزرگم.اونجا اگه نخوام حرف بزنم کسی کاری به کارم نداره,اما خیلی وقته که پیشش نرفتم.

بعضی کارها چقدر ساده به نظر می رسن ولی انجام دادنشون چقدر سخته.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۸
عارفه ...
چه بگویم که دل افسرده ات
از میان برخیزد؟
نفس گرم گوزن کوهی
چه تواند کردن؟
سردی برف شبانگاهان را
که پر افشاند افشاند به دشت و دامن؟


محمدرضا شفیعی کدکنی

پ.ن دیشب می خواستم این را به مریم بگویم اما با حال خرابش نظرم عوض شد.این روزها هیچ کاری از دستم برایش بر نمی آید جز حرف مفت زدن.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۵
عارفه ...