فوبیا
از دیروز بعدازظهر دلم گرفته و حوصله هیچ کس رو ندارم (البته الان بهترم).یه چیزی روی دلم سنگینی می کنه اما خوبم.
امروز رفتیم کهمان؛منم مجهز به یک جفت دستکش آشپزخونه رفتم برای چیدن گزنه.یه جایی خوندم برای تقویت مو خیلی خوبه منم سریش شدم برم بیارم و بالاخره امروز به نتیجه رسیدم.اما موقع چیدن همش می ترسیدم فک می کردم الان یه مار از لای بوته هاش می زنه بیرون یا مثلا مارمولکی چیزی بعدش هم که کارم تموم شد و پلاستیک گره زدم یه ملخ سبز توی پلاستیک بود و جرات نکردم خودم بیارمش این بود که بابای عزیزم زحمت آوردنش تا ماشین کشیدهمش هم می گفت ملخ که توی نایلون،تو از چی می ترسی؟؟خوب پدر من،من حتی می ترسم از این فاصله نزدیک ببینمش بعد انتظار داری دستم بگیرمش؟من از حشرات(جز پشه)،بندپایان،خزندگان،دوزیستان و کلا هر موجودی که در این دسته قرار بگیره یا نگیره بدم میاد و می ترسم.
وقتی اینترنت ندارم کلی مطلب تو ذهنم میاد برای نوشتم ولی وقتی اینترنت دارم حوصله خودمم ندارم چه برسه به نوشتن مطلب اینجا.
+ می تونم تصور کنم قیافت موقع دیدن ملخ چجوری شده و بعدش چطور جیغ جیغ کردی :))