واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

فوبیا

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ب.ظ

از دیروز بعدازظهر دلم گرفته و حوصله هیچ کس رو ندارم (البته الان بهترم).یه چیزی روی دلم سنگینی می کنه اما خوبم.

امروز رفتیم کهمان؛منم مجهز به یک جفت دستکش آشپزخونه رفتم برای چیدن گزنه.یه جایی خوندم برای تقویت مو خیلی خوبه منم سریش شدم برم بیارم و بالاخره امروز به نتیجه رسیدم.اما موقع چیدن همش می ترسیدم فک می کردم الان یه مار از لای بوته هاش می زنه بیرون یا مثلا مارمولکی چیزی بعدش هم که کارم تموم شد و پلاستیک گره زدم یه ملخ سبز توی پلاستیک بود و جرات نکردم خودم بیارمش این بود که بابای عزیزم زحمت آوردنش تا ماشین کشیدهمش هم می گفت ملخ که توی نایلون،تو از چی می ترسی؟؟خوب پدر من،من حتی می ترسم از این فاصله نزدیک ببینمش بعد انتظار داری دستم بگیرمش؟من از حشرات(جز پشه)،بندپایان،خزندگان،دوزیستان و کلا هر موجودی که در این دسته قرار بگیره یا نگیره بدم میاد و  می ترسم.

وقتی اینترنت ندارم کلی مطلب تو ذهنم میاد برای نوشتم ولی وقتی اینترنت دارم حوصله خودمم ندارم چه برسه به نوشتن مطلب اینجا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۴
عارفه ...

نظرات  (۱)

یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه اما خوبم یعنی چی؟! آخرش خوبی یا خوب نیستی؟! چت شده؟!
+ می تونم تصور کنم قیافت موقع دیدن ملخ چجوری شده و بعدش چطور جیغ جیغ کردی :))
پاسخ:
خودت شکلک خندیدن تصور کن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی