واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

بحث

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ب.ظ
چندروز پیش بحث می کردیم.شب حال بابام خوب نبود و مجبور شدیم باهم برویم دکتر. دکتر خانم جوانی بود و از بابام پرسید استرس یا اضطراب داشته اید این مدت؟ او گفت هر استرسی هم باشد زیر سر این دختر است.من اما گفتم این مدت خیلی فشار و استرس کاری داشته؛ دکتر آخرش خندید و گفت این پدر ها و مادرها اگر تبدیل شوی به خودشان بازهم ناراضی هستند.
مامان من باید از داشتن دختر مثل من خیلی غصه بخورد چون من هیچ کدام از فاکتورهای مورد قبول او را ندارم (کار به درست و یا غلط بودن فاکتورهایش ندارم)در عوض بسیار چموش و زبان درازم، به حرف کسی گوش نمی دهم و لجباز هم هستم.حالا اینها به کنار بحث آن روز ما سر لاغری من بود.بسیار دیده و شنیده ایم که خبری چند روز در تیتر اخبار قرار دارد و بعد همه آن را فراموش می کنند اما این قضیه غذا نخوردن و لاغری من کلا هیچ وقت از تیتر اخبار نمی افتد.حالا من خیلی هم لاغر نیستم آخرین بار که خودم را وزن کردم همین چندماه پیش بود که پنجاه و سه کیلو بودم که از نظر خودم نرمال است.ایرانی جماعت از زن چاق و دخترهای تپل خوششان می آید که از نظر من حال بهم زن است ولی خوب اینجا اصلا مهم نیست من چه چیزی می خواهم من برای راضی کردن بقیه حداقل باید دو کیلو اضافه وزن پیدا کنم وگرنه این قصه سر دراز دارد...
من متنفرم به خاطر چنین مساله با بابا یا مامانم بحث کنم و باعث ناراحتی آنها شوم ولی خوب خودشان کوتاه نمی آیند و بحث را به مسائل دیگر هم می کشانند.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۱
عارفه ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی