واحه ای در لحظه...

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

age

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ

سن چیز عجیبیه؛ حداقل برای من هست.بچه بودم و تنها کاری که می کردم بازی کردن با دختردایی هام توی باغ مادر بزرگم بود.من و مرضیه یه خانواده بودیم دو تا خواهر پولدار و البته مجرد، این نقش مورد علاقه ما تو خاله بازی هامون بود.

"گِل بازی" یه عالم دیگه داره، هنوزم دوست دارم دستهام بذارم تو گِل و باهاش همون خونه های دو طبقه بچگی هام بسازم؛ همون موقع ها دوست داشتم مهندس عمران بشم. دوران راهنمایی ام همه زندگی ام عوض شد، شاید هم خیلی قبل تر هاش. همه کلاس مون عاشق معلم زبانمون بودن؛ برامون سر کلاس شعر می خوند، کتاب معرفی می کرد، برای اونهایی که می خواستن کتاب می آوردو.... .شاید بیشتر از یه معلم برای عده ای دوست بود؛ بچه ها براش نامه می نوشتن، درد دل می کردن. منم عاشق بودم، منم براش نامه نوشتم اما نامه های من هیچوقت گیرنده نداشت؛ برام دست نیافتنی بود انگار.فکر میکردم اگه بهش دست بزنم محو میشه، ناپدید میشه؛ کاش یبار امتحان می کردم. من خجالت می کشیدم ازش کتاب بخوام برای همین رفتم عضو کتابخونه شدم تا کتابهایی که معرفی می کنه اونجا امانت بگیرم (حالا من یکی از عضوهای دائمی کتابخونه ام) یا وقتی کتابی به یکی از بچه ها می داد منم ازشون می گرفتم و می خوندم. هنوز اولین کارت عضویتم تو کتابخونه دارم.

روز اول ثبت نام برای دبیرستان هنوز هم یکی از بدترین خاطره های منه؛ احساس خیلی بدی داشتم انگار داشتم خفه می شدم الان که فکر می کنم می گم شاید نمی خواستم بزرگ بشم چون اولین صحنه ای که دیدم ، دخترایی بود که ازدواج کرده بودن و من از این متنفر بودم. دبیرستان شروع کرده بودم به خوندن کتابهای رمان معروف و کتابهای روانشناسی؛ پیدا کردن مفهوم کودک درون، پیدا کردن راههایی برای خوب زندگی کردن، کنترل تاثیر دیگران رو زندگیم، انقدر درگیر این چیزها بودم که یادم رفت من یه نوجوون ام باید احساسات یه نوجوون داشته باشم.اون موقع کسی به من یاد نداد چطور عاشق بشم، کسی به من یاد نداد جنسی به اسم مرد هم وجود داره. هر چیزی که مربوط به مردها می شد برای من کاملا مسخره بود.وقتی می شنیدم که مثلا فلانی عاشق شده تو دلم مسخره اش می کردم، کاملا برام بی معنی بود.حالا همون هایی که مسخره شون کردم بیان به حال من بخندن، بخندن به حال دختری که بلد نیست عشق چیه؟ نمیدونه عشق چیه؟ چه حسی داره؟ دختری که هیچی از دخترانه هاش نمی دونه.

انقدر درگیر بودم که یادم رفت کنکور اومده که حتی برای انتخاب رشته دبیرستان نیاز هست کسی کمک کنه.همه چی وابسته کردم به نظر خودم و فوقش مشورت با دوستام. کنکور گذشت و شدم دانشجو.

الان اگه کسی از من در مورد دوران دانشجوییم بپرسه نمیدونم باید بهش چی بگم؛ تمام مدت درگیر اومدن به خونه بودم درگیر زود تموم شدنش بودم محیط اونجا خیلی اذیتم کرد. ماهها صرف پذیرفتن احساساتم شد، چیزهای خیلی بد و خیلی خوبی رو تجربه کردم و هر کدوم قسمتی از خودم بود. قسمتی از عارفه. اما بازم من احساساتی نشدم بازم دلم برای کسی نتپید؛ حداقل فرقش در مورد نظرم در مورد مردها بود که خداروشکر به لطف یه نفر عوض شد.معلم موسیقی صبا خیلی تاثیر مثبتی روی من داشت و بخاطر همین تا دنیا دنیاست براش احترام خاصی قائلم.

من عاشق صدای پیانو ام؛ اولین و آخرین باری که پیانو لمس کردم همون حس نامه ها به اون معلمم داشتم؛ خدایا نکنه ناپدید بشه؟! 

کسی به من یاد نداد چطور آرزو کنم، چطور رویا ببافم، چطور تلاش کنم براشون، هنوزم یاد نگرفتم. هنوز خیلی چیزها برای من حکم ممنوعه داره. من هنوز نمی دونم چند سالمه نمیدونم اینکه چند روز دیگه من بیست و پنج سالم میشه چیزی عوض می کنه؟ دوست دارم اون روز نیاد، یا حداقل کسی یادش نباشه و بهم تبریک نگه.برای اولین بار می ترسم.چند روز پیش از خودم پرسیدم من چند سالمه؟ یادم اومد من چند روز دیگه بیست و پنج سالم میشه.

من نمی دونم یه دختر بیست و پنج ساله باید چطور باشه؟ چه حسهایی تجربه کنه؟باید چه رویاهایی داشته باشه؟ چه آرزوهایی داشته باشه؟کسی هست من اینها ازش بپرسم؟ بازم کسی نیست.


پ.ن1. باغ مادر بزرگم امسال همه درختهاش قطع کردن و یکی از بدترین صحنه هایی که می بینم دیدن باغ خالیه.

پ.ن2. دانشگاه تربیت معلم یکی از مزخرف ترین دانشگاه های کشور.

پ.ن3. هنوز هم یکی از چیزهایی که به من آرامش عمیقی میده کتاب، من در بدترین حالهام هم کتاب خوندم ولذت بردم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۰
عارفه ...

نظرات  (۱)

وای عزیزم هم سنیم فکر کنم.توهم اردیبهشتی هستی؟
پاسخ:
بله و امروز هم تولدمه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی